زبانحال امام زمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت مادر
مـادری دارم به نـام بـانـوی روز الـست دست و بازوی خدا را اوست چون بازو و دست مادری دارم که شأنش در حدیث قدسی است او همان سرلوحۀ لوح و قلم بود از الست مادری دارم که هستی هست زیر چتر او در هدایت شیوهای دارد جهان را، چیره دست مادری دارم که با فـتح المبینِ کـوچهاش نقطۀ عطف دفاعش از علی پشت در است انقلاب فـاطمی دست عـلـی را بـاز کرد ورنه محکم ریسمانِ جهل را ابلیس بست بازوی زهرا شکست و دست مولا بسته شد شد از اینجا کوثرِ قرآن به عالم سرپرست کوچه را گفتم که سیلی نور چشمش را گرفت آنقدر گویم که حتی از حسن هم دیده بست آشنـاتـر از هـمـه بـا مـادرم، دیـوار شـد چادرش خاکی شد و رویش از آن دیوار خست گـوشواری که جـدّم هدیه بر او داده بود پیش من شد پاره پاره،لالۀ گوشش شکست بسکه اهل کذب تکذیبش نمودند ای دریغ تار و پود آرزوهای عـلی از هم گسست آنکه نور سجدهاش روشن تر از خورشید بود یک تنه جنگید با خفـاشهای شب پرست مادر من با چهـل نامرد جـنگـید آشکـار ای بنازم همتش را یک زن و این ناز شَست نور را با تارِ بیپروا چکار ای اهل درد؟! هـیـزم آوردند مـردم! مردم آتـش پرست مادری دارم که پشت در سپر شد بر علی سیـنۀ گـنجـینۀ اسـرار پشت در شکـست بیامان ضرب لگـد آمد به درب سوخته ضربهها از بسکه سنگین بود او از پا نشست مادرم از زیر در میخواند مولا را به خویش پایکوبان حمله ور بودند و مادر پای بست جـانشین وحـی، شد خـانه نـشین امّا نشد بعد پیغـمبر دمی دین خـدا بیسـرپرست خود تسلی میدهم خود را در این داغ بزرگ نالۀ مادر به گوش آید هنوز از دوردست |